بی وفایی دنیا
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
برای من تو مَگِریْ و مگو: دریغ! دریغ!
به دام دیو در اُفتی؛ دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو: فراق! فراق!
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری، مگو: وداع! وداع!
که گور، پردهی جمعیتِ جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی، برآمدن بنگر
غروب، شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید، ولی شروق بُوَد
لَحَد چو حبس نماید، خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست؟
چرا به دانهی انسانت این گُمان باشد؟!
کدام دَلْوْ فرو رفت و پُر برون نامد؟
زِ چاه، یوسفِ جان را چرا فَغان باشد؟
دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا
که هایهویِ تو در جوّ لامکان باشد
تو را چنین بنماید که من به خاک شدم
به زیرِ پایِ من این هفت آسمان باشد!
آوای فراق...برچسب : نویسنده : avayfaraga بازدید : 187