شعربرای فراق جوان
رسم است هرکه داغ جوان دید،دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری برو بفشاند گلاب و شهد
تا تقویت کند دل محنت رسیده را
جمع دگر برای تسلای او دهند
شرح سیاهکاری چرخ خمیده را
القصه هر کسی به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر او رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟
آیا که غمگساری و انده بری نمود
لیلای داغدیدهی زحمت کشیده را؟
بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانهی مرغ پریده را
سرگشته بانوان وسط آتش خیام
چون در میان آب، نقوش ستاره ها
اطفال خردسال، ز اطراف خیمه ها
هر سو دوان چو از دل آتش، شراره ها
غیر از جگر که دسترس اشقیا نبود
چیزی نماند در بر ایشان ز پاره ها
انگشت رفت در سر انگشتری به باد
شد گوشها دریده پی گوشواره ها
سبط شهی که نام همایون او برند
هر صبح و ظهر و شام فراز مناره ها
در خاک و خون فتاده و تازند بر تنش
با نعلها که ناله برآمد ز خاره ها
شاعر:مرحوم ایرج میرزا
برچسب : شعربرای, نویسنده : avayfaraga بازدید : 163